بودن،در مقابل فکر کردن به بودن
هدف زندگی انسانها در عالم دنیا همین جنبه آزادی آنها در انتخاب راهشان است تا از این طریق به کمالات نهائی برسند. قدم نهادن در مسیر رضایت پروردگار آنهم با اراده واختیار ،تحرک درونی ورشد وتعالی در درون انسان ایجاد می کند به گونه ای که آدمی به تکاپو می افتد تا گامهای بیشتری را در این طریق بردارد.
راه حل واقعی برای اینکه افکار بیهوده را از ذهن خود دور کنیم این است که یاد بگیریم به واقع حضور داشته باشیم.(بودن)یعنی به خود اجازه دهیم کاری راکه به نظرمان طبیعی می آید انجام دهیم،بدون آنکه ذهنمان ما را برای انجام آن کار مجبور به تجزیه وتحلیل یا برنامه ریزی کند.
باور کنیم که ما قدرت آن را داریم که برداشت خود را در مورد مسایل مختلف کنترل کنیم.
سعی کنیم در بقیه روزهای زندگیمان حقیقت را بپذیریم.وهمه چیز را با قوه بصیرت خود درک کنیم نه اینکه آن را به سادگی رها کنیم.
در نحوه گفتار خود در مورد حقیقت تجدید نظر کنیم. وقتی می شنویم کسی سخنی می گوید که باعث ناراحتی ماست سعی کنیم خشونت وپرخاش را کنار بگذاریم شاید دید طرف مخالف ما از دریچه ایست که ما را نمیتواند درک کند پس چرا عصبانی شویم؟واقعیت این است که انسانها با هم متفاوتند.
از علاقه خود به ارزیابی،سنجش،تجزیه وتحلیل وتفسیر دنیا بکاهیم وتلاش ،لذت بردن،زنده بودن،وعشق ورزی را جایگزین آنها کنیم.
روابط خود را ارزیابی کنیم. البته نه بعنوان یک کار همیشگی بلکه بعنوان تصمیمات لحظه بلحظه ای که باید برای ارتقای وجودمان مورد تجدید نظر قرار گیرند.
این یک واقعیت است که ما همیشه همه افراد را دوست نخواهیم داشت. افرادی که افاده ئی ،عوضی، رند ،نامعقول، وغیره و...... هستند .بجای آنکه آنها را مورد لعن ونفرین قرار دهیم به حال خود تنهایشان بگذاریم واجازه ندهیم احساس وعاطفه ما را در دست بگیرند.
سعی کنیم آرامش خود را از راه مراقبه به دست آوریم به خصوص در روزهای پر هیاهو.
واقعیت همین است که دانستن قدر زندگی بدون ناسزا گفتن واقعیتها واز دست ندادن موقعیتهای خوب در همین لحظات. واینها می توانند اولین وآخرین قدم برای بدست آوردن رضایت ما باشند.